در نظرها معنی ام گل می کند غیرت به چنگ
خامه ام دارد مداد از محضر داغ پلنگ
ساز آفاق از نواهای شکست دل پر است
در صدای کوه یک میناست لبریز ترنگ
بی نقابی اینقدرها برنمی دارد جمال
هر صفایی را که دیدم می کند ایجاد رنگ
هر قدر مینا به سنگ آید درین ناموسگاه
خجلت از روی پری شسته ست رنگ
دل فضایی داشت پیش از دستگاه ما و من
خانهٔ آیینه تمثال نفسها کرده تنگ
از حدیث کینه جو ایمن نباید زیستن
هرکجا دم می زند دود دگر دارد تفنگ
از مدارای فلک ممکن مدان آرام خلق
خواب کو کز بهر آهو پوست اندازد پلنگ
محرم درد دل ما کس درین کهسار نیست
بر صدای ناتوانان سینه مالیده ست سنگ
رنگها دارد سواد سرمهٔ چشم بتان
کلک نقاشان صدف گل کرده در خاک فرنگ
فهم حکم اندازی شست قضا آسان مگیر
در ته بال پری این جا پری دارد خدنگ
با تامل مشورت درکار حق جستن خطاست
دامن فرصت کم افتاده ست در دست درنگ
بیدل اینجا آفت امداد است سعی عافیت
فکر ساحل می تراشدکشتی ازکام نهنگ